نشست دوم از سلسله نشستهای پژوهشی یهود شناسی با عنوان "عنصر قوم و سرزمین در یهود" روز سه شنبه 1403/10/11 در مرکز آموزشهای غیرحضوری حوزههای علمیه خواهران با حضور استاد مرتضی یگانه، معاون پژوهش مؤسسه خاتم النبیین برگزار شد.
در این نشست استاد یگانه جهت تبیین دو عنصر قوم و سرزمین در یهود به بیان مباحث مهمی پرداخت.
استاد مرتضی یگانه با بیان این مطلب که در تاریخنگاریها و حتی درسنامههای مرسوم مثل درسنامه یهودیت آقای دکتر طاهری، این تذکر آمده است که از اول، مبنای نشست مجمع جهانی یهود بر تشکیل حکومت در فلسطین نبوده است و در نشست سوم یا چهارم بود که فلسطین مطرح شد. بیان میدارد که این میتواند دروغی باشد که از طرف خود یهودیها برای این ماجرا مطرح شد. زیرا تفکر داشتن یک سرزمین قبل از “تئودور هرتسل” وجود داشت؛ مثل “موسی هس” و دیگران که این تئوری را پرورش میدادند و “تئودور هرتسل” تلاش میکند که آن را عملی کند. قبل از او و نوشتن کتاب “دولت یهود”، کتابی توسط “تئودور هرتزکا” نوشته شد که در آن کتاب مدینه فاضلهای را تشریح میکند که دست نیافتنی است.
به تعبیر ایشان، متون و اسنادی که از نشست ۱۸۹۷، اولین نشست هرتزلی در بازل سوئیس و در کتاب دولت یهود تئودر هرتسل وجود دارد، همه گواه این مسئله هست که اینها از ابتدا فلسطین را مدنظر قرار داده بودند.
تئودر هرتسل:
معاون مؤسسه آموزش عالی خاتم النبیین بیان داشت: یک سال قبل از نشست 1897، هرتسل تلاش عملی خود را برای تشکیل حکومت شروع میکند و به عبدالحمید دوم پادشاه عثمانی نامه مینویسد که شما اجازه دهید فلسطین مال ما باشد و در عوض ما به شما در حکومت کمک میکنیم؛ یعنی غیر یهودیها از فلسطین خارج شوند و فلسطین مال یهودیها شود.
در آن زمان حدود دو درصد از فلسطین، یهودی بود و “تئودور هرتسل” متقاضی این بود که بیش از ۹۰ درصد از مسلمانان و مسیحیان اخراج شوند و به جاهای دیگر از حکومت دولت عثمانی بروند و در عوض یهودیها جای آنها را بگیرند.
در سال ۱۸۹۶ “عبدالحمید دوم” جواب میدهد که من نمیتوانم یک موجود زنده را کالبدشکافی کنم که منظور از موجود زنده همان دولت عثمانی بود؛ بعد از جواب “عبدالحمید دوم”، “تئودور هرتسل” که در حال نوشتن کتاب “دولت یهود” بود، به این موضوع اشاره میکند و میگوید اگر شاه عثمانی موافقت میکرد که فلسطین به ما برسد، ما در مسائل مالی به او کمک میکردیم.
این اتفاق طور دیگر رقم میخورد؛ یعنی “تئودور هرتسل” کار عملی خود را با نشست اول هرتسلیها شروع میکند و حدود ۱۶۰ گروه یهودی در نشست اول شرکت نمودند.
ترکیبی که “تئودور هرتسل” برای نشست اول انتخاب کرده بود، ترکیبی از خاخامها، حقوقدانها و تاجران است. تاجرانی که در رأس آنها “ناتان اشترادوس” است که شهر “ناتانیا”، واقع در شمال “حیفا” را با پول این تاجر ساختهاند.
پس عنصر سرزمین (فلسطین) در یهود در سال 1896، یعنی قبل از نشست اول، مطرح بود.
ترکیب ذکر شده، ترکیب غالب دعوتشدهها در نشست اول هرتسلیها در بازل سوئیس بود. تعداد زیادی از افراد دعوت شده از روسیه و اوکراین امروزی بودند. تزار روس حساس میشود و ۱۰ مأمور امنیتی را برای تحقیق درباره علت رفتن آنها به سوئیس میفرستد.
نتیجه اعزام گروه امنیتی روسیه این میشود که سندی را با درگیری مسلحانه به دست میآورند و به تزار روس تحویل میدهند.
این سند در سال ۱۹۰۳ در روزنامهای چاپ میشود و در سال ۱۹۰۵ به یک کتاب تبدیل میشود که به “پروتکلهای صهیون” معروف شد که بعضیها به ۲۴ بند و بعضی به ۲۷ بند تقسیم میکنند و تقریباً ۱۲۱ سال پیش این سند چاپ میشود.
این پژوهشگر فرهیخته اظهار داشت: با خواندن این کتاب میتوان فهمید که یک نفر ۱۲۱ سال پیش وضع کنونی دنیا را پیشگویی کرده و اینکه دنیا باید چه وضعی باشد را ترسیم نموده است.
در این سند تصریح میشود که باید به حکومتها قرض بدهیم و اقتصاد را به هم بریزیم، مردم را نسبت به حکومتهایشان ناراضی کنیم تا علیه حکومتها قیام کنند و در این بینظمی باید یک حکومت تشکیل شود و آن حکومت زیر پرچم یهود باشد.
این همان تفاوت دو دولتخواهی است که توضیح آن در جلسه اول داده شد. پس دولت کنونی این تفکر را دارد که “من باید حاکم بر دنیا باشم و بقیه زیرمجموعه من باشند”.
عرفان یهودی نیز به این مسأله اذعان دارد و معتقد است که ما در کنار نجات فردی باید نجات جمعی و انسانی را داشته باشیم و نجات انسانی محقق نمیشود مگر با شریعت یهود و این شریعت یهود و یهودیها هستند که تعیینکننده وضع دنیا هستند. “اسرائیل شاهاک” در مقدمه کتاب خود با عنوان "تاریخ یهود - مذهب یهود بار سنگین سه هزاره" میگوید: “اگر این رژیم تأسیس شد، برگرفته از باورهای یهودی است؛ همان باورهایی که غیریهودی و غیر بنی اسرائیلی در آن شأنی ندارند”.
مجمع جهانی یهود:
به تعبیر دبیر انجمن گفتگوی اسلام و مسیحیت، وقتی تشکیل رژیم صهیونیستی مورد بررسی قرار میگیرد، دیده میشود که مجمع جهانی یهود حدود ۱۰۰ سال پیش در آلمان تشکیل شده و بعدها این قدرت به آمریکا منتقل میشود و بهعنوان مجمع بینالمللی صهیونیسم شناخته میشود.
این مجمع بعد از تشکیل اسرائیل به خود اسرائیل نقل مکان نمیکند، چون بزرگتر از اسرائیل است. یعنی یکی از دو هدف بزرگ این مجمع تشکیل یک کشور بود؛ هدف دیگر این مجمع نفوذ یهود و به قدرت رساندن آن در دنیا بود.
وقتی ما “پروتکلهای صهیون” را میخوانیم، متوجه میشویم که چه اتفاقی در حال رخدادن است و صهیونیست بینالملل چهکار میکند و چه شئوناتی را در این عالم در دست خودش دارد.
اینجا نقش نخبههای یهودی روشنتر میشود و این نخبهها در قالب انجمنهای سرّی مأمور نزدیک شدن به افراد مختلف بودند. افراد صهیونیست، نخبههای یهودی را جذب کردند و آنها را به شخصیتهای تأثیرگذار آمریکایی نزدیک کردند و از آنجا قدرت خریدند. اقتصاد سکولار آمریکا باعث شد که این صهیونیستها به دنبال ثروت و پیادهسازی اهداف خود باشند.
علاوه بر این بورس، بانکداری غیررسمی، بردهداری، تجارت سلاح و دیگر امور اقتصاد کشور را در دست گرفتند و نبض اقتصاد دنیا را کنترل کردند تا بتوانند با آن ثروت، رؤیاهایشان را تحقق ببخشند، البته در تشکیل رژیم صهیونیستی ناموفق هم نبودند.
جنگ جهانی اول:
با شروع جنگ جهانی اول، انگلیس وارد جنگ و درگیری میشود. دلیل ورود انگلیس به جنگ هم این بود که بتواند سهم خودش را از عثمانیها بردارد؛ سهمی که تماماً در “اعلامیه ۱۹۱۷ بالفور” و “اعلامیه بالفور آمریکایی در کنگره آمریکا ۱۹۲۲” وعده داده شد.
“بنجامین دیزرائیلی یهودی”، نخستوزیر وقت انگلستان، کانال سوئز را با پول “روتشیلدها” خریده و این وعده را میدهد که ما فلسطین را در اختیار شما صهیونیستها میگذاریم.
آنقدر این انجمن قدرتمند عمل میکند که “وودرو ویلسون”، بیست و هشتمین رئیسجمهور آمریکا را که با شعار “نه به جنگ” آمده بود، وارد جنگ میکنند.
“وودرو ویلسون” از بریتانیا یا انگلستان حمایت میکند تا بتوانند حکومت عثمانی را نابود کنند .
یهودیها در انگلستان شروع به فعالیت میکنند. دیزرائیلی، نخستوزیر یهودی حکومت بریتانیای وقت، با پول روتشیلدها بخش زیادی از سهام کانال سوئز را برای انگلستان میخرد و قول میدهد که شما تشکیل حکومت خواهید داد.
یا لرد بالفور در طرح بالفور خودش در ۱۹۱۷ میلادی، یعنی اواخر جنگ جهانی اول از مجلس عوام انگلستان، به کمک یکی دیگر از نمایندگان، تأییدی میگیرد که به یهودیها اجازه تشکیل حکومت میدهد.
آمریکا بیش از ۲۸۰ هزار کشته داد و بیش از ۱۰ هزار زندانی مخالف جنگ داشت و همه اینها بهخاطر این بود که بتوانند فلسطین را جدا کنند.
پیمان سری “سایکس - پیکو” بین فرانسه و انگلستان است که انگلستان سهمخواهی خودش را میکند و در نهایت با ازبینبردن دولت عثمانی، فلسطین را تصاحب میکند.
انگلستان به دو دلیل راحت فلسطین را به یهودیها تحویل نداد:
۱. به نفع یهودیها:
اصلاً شرایط آماده نبود که تسلیم یهودیها شود. بخش زیادی از فلسطین در دست مسلمانها و مسیحیها بود و یهودیها خیلی قلمرو و جایگاهی نداشتند. در فضایی که انگلستان ایجاد میکند یهودیها شروع به خرید زمین میکنند. حتی برخی ایرانیها نیز از طرف انگلیسیها مأمور به خرید زمین برای یهودیها بودند که خود یهودیها مستقیماً در این خرید و فروشها دخیل نباشند. بعد از اینکه انگلستان حاکم بر فلسطین میشود یهودیهای زیادی مهاجرت میکنند.
۲. به نفع انگلیسیها:
انگلیسیها میدانستند کشتار و آوارگیهای زیادی خواهند داشت و مسئولیتش مستقیماً متوجه انگلیسیها میشود. انگلیسیها سیاست گامبهگام و صبر خودشان را پیش گرفتند تا اینکه تاریخ و شرایط را به جایی برسانند که بتوانند طوری فلسطین را به یهودیها تحویل دهند که خودشان متهم در این کشتار نباشند.
انگلستان صبر کرد و برای استقرار یهودیان در فلسطین عجله نکرد.
“ژنرال آلنبی” که یهودی انگلیسی بود در زمان استعمار فلسطین توسط انگلستان بر فلسطین مسلط شد. یهودیها بهدروغ میگویند که ما زمینها را از فلسطین خریدیم، درحالیکه بالاترین درصد از خرید زمینها ۷ درصد است و ۹۳ درصد دیگر را غصب کردهاند.
عثمانیها حساس بودند و اجازه نمیدادند هیچ یهودی به فلسطین نقلمکان کند. علمای ما هم به این نقل و انتقال حساس بودند مثلاً “شیخ محمدحسین کاشفالغطاء” در اینخصوص، فتوای جهاد داد و به علمای فلسطین نامه نوشت که این همه یهودی به چه حقی به فلسطین مهاجرت میکنند.
انگلستان زمینه را برای این انتقال مهیا کرد و ژستهای خاصی گرفت، مخصوصاً آخرین کشتی که شش ماه قبل از تشکیل رژیم صهیونیستی وارد فلسطین میشود را چند وقت روی آب سرگردان نگه میدارد.
اینکه به انگلستان روباه پیر میگویند، واقعاً حقیقت دارد؛ انگلستان صبر کرد و فلسطین را تحویل نداد تا زمینه زندگی یهود در آنجا آماده شود و حتی انگلیسیها بدون سلاح از فلسطین خارج میشوند و از طرفی نمیخواستند متهم به نسلکشی شود و چهرهی خودشان را مخدوش کنند.
پایان رژیم صهیونیستی چگونه پیشبینی میشود؟
انشاءالله با پایان این جنگ، اسرائیلی وجود نخواهد داشت و این آرزوی قلبی و باور دینی ماست.
وقتی حضرت آقا چند سال قبل فرمودند: در ۲۵ سال آینده اسرائیلی وجود نخواهد داشت، این دیدگاه ناشی از بینش عمیق و اشراف ایشان به شکافهای متعدد و وسیع دستگاه صهیونیستی است که برخی از شکافها، آنقدر عمیق است که نتانیاهو نتوانست تشکیل دولت بدهد.
اسرائیل پس از پایان جنگ با چندین مشکل روبروست. یکی از بزرگترین مشکلات اسرائیل که به دوران قبل از ۷ اکتبر برمیگردد مهاجرت معکوس جمعیت یهودیهاست.
“ادلسونها” نصف پول خیریه خود را خرج جوانان اسرائیلی میکنند تا بتوانند آنها را با خود اسرائیل آشنا کنند. در حال حاضر افرادی هستند که از این کشور فرار میکنند، اما بخش زیادی از جمعیت اسرائیلیها که ماندهاند، افرادی هستند که خانوادهها و فامیلهای آنها در جنگ شرکت کردهاند و طبیعتاً مجبورند که بهخاطر آنها در این کشور بمانند.
برخی از افراد این کشور هم هستند که فرصت و امکان مهاجرت به کشورهای دیگر را ندارند.
به ذهن میرسد که سه سناریو اتفاق خواهد افتاد:
سناریوی اول این است که نتانیاهو همانند “اسحاق رابین” به دست خود صهیونیستها ترور میشود.
صهیونیستها در جریان ترور اسحاق رابین اظهار داشتند که ترور او به دست یهودیهای افراطی اتفاق افتاده است و این بهخاطر این بود که ثابت کنند که دستگاه امنیتی آنها غیرقابل نفوذ است، بنابراین به نظر من نتانیاهو هم همانند رابین در این سناریوی اول کشته میشود.
سناریو دوم این است که احتمالاً شخصی را همانند “وودرو ویلسون”، رئیسجمهور پیشین آمریکا با شعارهای صلح به میدان آید و نتانیاهو را با رأی عدم کفایت توسط منست اسرائیل از میدان خارج کنند و با استفاده از پولهای مالیاتدهندگان آمریکایی و اروپایی کشور خود را دوباره سامان دهند.
سناریوی سوم این است که اگر سناریوهای اول و دوم جواب نداد، شخصی را همانند سلیمان بن داوود ملقب به “یانوکا” بهعنوان “ماشیح” معرفی میکنند.
دلیل این پیشبینی این است که شخصی ملقب به “یانوکا” سه ماه پیش در ترور آلارم معرفی شد و گفته شده که شفا میدهد.
یکی از نشانههای “ماشیح” این است که شفا میدهد، البته مسیح علیهالسلام هم شفا میداد، ولی چون با علمای یهود مخالفت کرد، او را بهعنوان مسیحا قبول نکردند.
صهیونیستها، مسیحایی را میخواهند که سفاکی و برتر بودن قوم آنها را مورد تأیید قرار داده و طبق منافع آنها رأی دهد.
نشانه دیگر ماشیح این است که معبد را بسازد، نقشه ساخت معبد هم این است که قدس را خراب کنند و با آمدن ماشیح همه در اسرائیل جمع میشوند. قطعات معبد هم در اسرائیل موجود است و قبلا از آمریکا وارده شده است.
با این سناریوی احتمالی سوم به دنبال این هستند که با نام مسیحا از موجودیت کشور جعلی اسرائیل محافظت کنند که البته برای یهودیان و سران رژیم صهیونیستی مشکلاتی هم به همراه خواهد داشت.
منابع پیشنهاد شده برای مطالعه:
1.دولت یهود از تئودور هرتسل، ترجمه ناصر حسنپور
2. تاریخ یک ارتداد، تألیف روژه گارودی
3. پیرامون یوسی آلفر، ترجمه مجید شریف سلطانشاهی
4. سند پروتکلهای صهیون، از ژرژ لامبلن، ترجمه شهلا المعی