طلیعه
روحانی عالی مقام، شهید حجت الاسلام و المسلمین سید مجتبی نواب صفوی در سال 1303ش در یکی از محلات تهران چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار وی، آقا سید جواد میرلوحی، عالمی متدین، بصیر و مجاهد بود. سید در سال 1321ش تحصیلات خود را در تهران به پایان برد و با هجرت به شهر مقدس نجف، در سطوح عالی به حضور اساتیدی همچون علامه امینی، حاج آقا حسین قمی و آقا شیخ محمد تهرانی#رسید و علاوه بر دروس متداول حوزه، اصول فلسفه سیاسی اسلام را نیز آموخت. وی پس از چهار سال اقامت در نجف، به دستور آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) برای مبارزه با انحرافها و کجاندیشیها و عمل به فریضه امر به معروف و نهی از منکر به ایران آمد و «جمعیت فداییان اسلام» را تشکیل داد.
اعدام انقلابی وابستگان استعماری و مزدوران فرهنگی و سیاسی دشمن، همانند: احمد کسروی، عبدالحسین هژیر، علی رزمآرا، حسین علاء و دکتر برجیس (پزشک یهودی فاسق و مبلغ بهائیت)، تلاش برای ملی کردن صنعت نفت، مخالفت با مجلس فرمایشی، جلوگیری از دفن رضاخان در ایران، حمایت از مردم فلسطین، آزاد کردن آیت الله کاشانی از زندان، مبارزه با بیحجابی، توسعه طرح اتحاد ملل اسلامی و.... از برنامههای گروه فداییان اسلام برای ایجاد حکومت اسلامی بود. او در سال 1329ش اندیشههای حکومتی خویش را در قالب کتاب «جامعه و حکومت اسلامی» منتشر کرد و در سال 1332ش به شهر پیامبران «بیت المقدس» سفر کرد و در کنگره اسلامی نطقی حماسی را به زبان عربی ایراد نمود. شهید نواب صفوی در دی ماه 1326ش با خانم «نیره السادات احتشام رضوی» ازدواج کرد و طی 8 سال زندگی مشترک، دارای سه فرزند دختر شد که تولد فرزند سوم او پس از شهادتش بوده است.
این شهید بزرگوار بعد از عمری کوتاه؛ اما با برکت و سراسر حماسه و مبارزه، در 27 دی 1334ش به همراه سه یار وفادارش: خلیل طهماسبی، مظفر ذوالقدر و سید محمد واحدی، به جرم دفاع از ارزشهای اسلامی، توسط رژیم خودکامه پهلوی به شهادت رسید. آنان به هنگام شهادتبا لحنی دلنواز آیاتی ازقرآن کریم را تلاوت نموده، بانگ اذان سر دادند و نزدیک طلوع فجر به آسمانیان پیوستند.
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله) در بیان ویژگی های گروه فداییان اسلام و مجاهد شهید، نواب صفوی میفرماید: «آن وقتی را که خبر شهادت این جوانان مخلص و مؤمن و پاکباز به مشهد رسید، فراموش نمیکنم. در بین طلاب جوان حوزه مشهد، در آن مدرسهای که ما بودیم، هیجان عجیبی پیدا شد. علت هم این بود که سال قبل یا دو سال قبلش، مرحوم نواب صفوی، این جوان مؤمن روحانی، در همین مدرسه - که اتّفاقاً اسم مدرسه، مدرسه نواب است - آمده و سخنرانی کرده و نماز جماعت اقامه نموده و غوغایی از شور و هیجان به وجود آورده بود که تأثیرات او بر روحیه طلاب در هنگام شهادتش محسوس بود. یکی از مدرسان بزرگ هم در درس اشارهای کرده و یادی از اینها نموده بود.
جامعه آن وقت، از اهمیت این قیام غافل بود. اینها را به عنوان چند نفری که فقط بلدند گلولهای از دهانه اسلحهای خارج کنند و به سینه کسی بنشانند، معرفی میکردند. حتی بزرگان آن دستگاه جبار منحوس که خودشان مظهر اوباشگری و چاقوکشی و الواطی بودند و جزو افرادی به شمار میرفتند که ارزش نداشتند از آنها یاد شود، به عنوان یک انسان تربیت یافته، به این جوانان مؤمن صالح پاکباز مخلص و بیطمع و بیاعتنای به دنیا و به زخارف دنیا، چاقوکش میگفتند! بعضی از مردم نیز همین طور میشناختند و باور میکردند و بعضیها هم باور نمیکردند و بعضی هم غافل بودند.
از مسئله فداییان اسلام غفلت شد. اگرچه شاید آن زمان آمادگی هم نبود که بخواهند آنچه را که میگفتند - که همان حکومت اسلامی بود - بر سرِ پا کنند. برای این کار، یک حرکت عمومی در درازمدت لازم بود؛ لیکن سخن اینها در بین فریادها و عربدههای مستانه دشمنانشان گم شد. اینها مردمانی بودند که ]انّهم فتیة امنوا بربّهم[واقعاً جوانانی بودند که به خدا ایمان آوردند و از روی اخلاص، در راه حاکمیت معارف و احکام نورانی اسلام تلاش کردند و در مقابل ظلم و فساد ایستادند؛ ظلم و فساد خاندان پهلوی و وابستگی آنها به بیگانگان، این حرکت و نهضت را به وجود آورد. اصلاً قضیه اینها چنین بود که در جهت اسلامی شدن جامعه، مبارزه ضد استبدادی و ضد سلطنتی خودشان را آغاز کردند و متأسفانه در وسط کار، همهشان از بین رفتند. البته برای خود آنها خوب شد؛ چون به شهادت رسیدند و به مقام عالی شهادت دست یافتند؛ اما برای جامعه خسارتی بود. به هر حال، از آن تاریخ، چهل سال میگذرد. الان چهل سال است که از این قضیه گذشته است؛ اما بعد از چهل سال، شما ملاحظه میکنید که اسم این عزیزان، این طور در ملأ عام و علی رؤس الاشهاد آورده میشود؛ چون آرزوی آنها عملی شد و این ملت در این راه به حرکت در آمد و فداکاری و ایستادگی نمود و آن چهره کفر و استکبار را نابود کرد.»[1]
ویژگیهای تبلیغی شهید نواب صفوی
بیان ویژگیها و سجایای اخلاقی با خاطرات و مصداق های مشخص، بهترین معیار برای شناختن یک مبلغ اسلامی است. وقتی سخن از شجاعت شهید نواب میشود، مصداق آن را میتوان در خاطرات بزرگانی چون علامه جعفری(ره)، و نفوذ کلامش در گفتار رهبری(حفظه الله)، استعداد مرجعیت و توانایی علمی رهبر فداییان اسلام را در سخنان علامه امینی(ره)، و تهجد و عبادتش را در خاطرات آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی(ره)، و خطابه شورانگیزش را در مقاله استاد محمدرضا حکیمی به نظاره نشست.
در اینجا به برخی از ویژگیهای تبلیغی شهید نواب صفوی اشاره میکنیم:
الف) سحر کلام و تسخیر دلها
مبلغ موفق، میتواند علاوه بر ایمان راستین و راسخ، خود را به سلاح بیان و خطابه مجهز سازد و با کلمات شورانگیزش،دل مخاطب را تسخیر کند و منویات خود را به شایستهترین وجه در قلب آنان جای دهد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) میفرماید: «إِنَّ مِنَ الْبَیانِ لَسِحْرا؛ [2]یقیناً برخی سخنها سحرآمیزند.» توانایی بیان و قدرت گفتار از موهبتهایی است که خداوند آن را ویژه انسان ساخته و فرموده است: ]خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ[[3]؛ «انسان را آفرید و سخن گفتن را به وی آموخت.»
«فخر رازی» در تفسیر این آیه میگوید: بدان که نطق فضیلت بزرگی است؛ برای آنکه خداوند «عَلَّمَهُ الْبَیانَ» را بدون عطف آورده تا عطف بیان و تفسیر برای «خَلَقَ الْإِنسَانَ» باشد. خلقت ماهیت انسان وقتی محقق و کامل میشود که بیان داشته باشد. اگر «عَلَّمَهُ الْبَیانَ» را با عطف میآورد، مغایر «خَلَقَ الْإِنسَانَ» میشد؛ چون عطف، مغایرت را میرساند.[4]
به این جهت وقتی حضرت موسی(علیه السلام) برای هدایت فرعون و نجات بنیاسرائیل مأموریت یافت، اولین درخواست او از خداوند این بود که گره از زبانش بگشاید تا بتواند به خوبی سخن بگوید و سخنش در دلها بنشیند: ]رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یفْقَهُوا قَوْلِی[[5]؛ «پروردگارا! سینهام را بگشا! کارم را آسان نما! گره از زبانم باز کن تا مردم سخنان مرا بفهمند.»
شهید نواب از مبلغان موفقی بود که باورهای خود را با هنر بیان به مخاطبین منقل نموده، آنها را شیفته و مجذوب خود میکرد. وی همانند یک کیمیاگر ماهر در برخورد با افراد، مس وجودشان را به طلا تبدیل میکرد. بیان، حقیقت، افتادگی و یکرنگیاش، حالت خاصی داشت. هرچه میگفت، خود عمل میکرد. قاتل زنگنه (وزیر فرهنگ)[6]انگیزهاش دینی نبود. وقتی به زندان رفت و با مرحوم نواب برخورد کرد، جزء فداییان اسلام شد. هر کسبا نواب مینشست، اگر به حرفهایش گوش میداد، تحت تأثیر قرار گرفته، واقعاً یک فدایی میشد. با اینکه برای شهید نواب، زندانبانهای خشن و بد اخلاقی گذاشته بودند؛ اما رفتار و کردار او، خصوصاً مناجات، نمازشب و دایم الذکر بودنش به گونهای بود که حتی آنها برای او دلسوزی میکردند.[7]
رهبرمعظم انقلاب(مدظله العالي) در مورد تأثیر سخنان پرشور و استدلالی شهید نواب صفوی میفرماید: «باید گفت که اولین جرقههای انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله نواب در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین جرقهها را نواب در دلها روشن کرد. سخنرانی نواب یک سخنرانی معمولی نبود. بلند میشد و میایستاد و با شعار کوبنده شروع به صحبت میکرد. من محو نواب شده بودم. خودم را از لابلای جمعیت به نزدیکش رسانده بودم و جلوی نواب نشسته بودم. تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش میدادم و او هم بنا کرد به شاه و دستگاههای انگلیس و اینها بدگویی کردن. اساس سخنانش این بود که اسلام باید زنده شود. اسلام باید حکومت کند و این کسانی که در رأس کار هستند، دروغ میگویند. اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرفها را از نواب صفوی شنیدم و آنچنان این حرفها در من نفوذ کرد و جای گرفت که احساس میکردم دلم میخواهد همیشه با نواب باشم.»[8]
ب) منطق و استدلال محکم
نبوغ شهید نواب صفوی تنها در میدان مبارزه و ایجاد حماسه رزمی و فن بیان نبود؛ بلکه منطق و استدلال او نیز در اوج بود. وی با داشتن ایمانی عمیق، اخلاصی کامل و نیتی پاک، چون دهان به سخن گفتن میگشود، همه را تحت تأثیر قرار میداد و استدلالهایش تحولی عمیق در فکر و اندیشهها ایجاد میکرد.
شهید نواب در سال 1332ش در جلسات شش روزه کنگره عظیم اسلامی در بیت المقدس شرکت کرد و با سخنرانی شورانگیز خود - که بینش وسیع، حرارت ایمان و کمال اخلاص او را نشان میداد - موجی عظیم ایجاد کرد و دفاع از سرزمین مقدس فلسطین را یک آرمان سرنوشتساز برای مسلمانان جهان معرفی نمود. از آن پس، طبق دعوت جمعی از مسلمانان بیدار مصر، به آن کشور مسافرت کرد و با سخنرانی خود چنان غوغایی ایجاد کرد که به یکی از چهرههای معروف آن روز تبدیل شد و تمام خبرگزاریها و روزنامههای معروف، عظمت روح، شور ایمان و قدرت منطق او را مورد ستایش و تحسین قرار دادند.
یکی از مهمترین نشانههای تفکر عمیق و افکار بلند او، تهیه برنامه حکومت اسلامی و نشر آن در قالب جزواتی در سختترین دوران حکومت پهلوی بود.[9]
وقتی شهید نواب در آبادان مغالطههای «کسروی» را افشا کرد و در وسط خیابان زند[10]بر بالای چهارپایه ای، از فریبکاری و قانون گریزی کسروی و دولتیان گفت، سخنان منطقی و انقلابی اش که جان مردم را تسخیر کرده و به دلهایشان نشسته بود، شهربانی را به وحشت انداخت. مردمِ تشنه سخنانش التماس کردند تا در مسجد نو و حسینیه بزرگ و معروف آبادان منبر برود.[11]
ج) خطابههای حماسی و توحیدی
استاد محمدرضا حکیمی مینویسد: سید مجتبی نواب صفوی یکی از عزیزترین چهرههای فداکار تاریخ اسلام بود؛ در نیم سده اخیر. در کنار او که قرار میگرفتی و سخنان آتشین ـ به معنای واقعی کلمه، آتشین ـ او را که میشنیدی، چنان تصور میکردی که در کنار یکی از مؤمنترین و خروشندهترین مردان صدر اسلام قرار داری؛ مردان همدم پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام). مردانی هم رده مقداد و ابوذر و... .
نواب، مجسمه ای بود از حقیقت و ایمان، و غیرت اسلامی و شور انقلابی. نواب چنان بود که میگفتی همه نویدهای دینی را به چشم دیده است و همه امور معنوی را تجربه کرده است. هیچ گاه فراموش نمیکنم روزی را که او هنگام سفر به مشهد، برای بازدید طلاب مدرسه نواب، به آن مدرسه آمد. روزی ویژه بود. مردم آگاه شده بودند که رهبر فداییان اسلام به مدرسه ما میآید. آمدند و ازدحامی بزرگ برپا شد. رهبر فداییان در میان یاران با صلابت و مؤمن خود به مدرسه آمد، و پس از اندکی، در کنار پایه طاق بلند جلوی مدرس، رو به قبله، به پا ایستاد و به دیوار تکیه داد و شروع به سخن گفتن کرد. سخن او در توحید بود و توجه به ذات الهی.
چنان کلمات شورانگیز او جان شنونده را مسخّر میکرد که باورها، همه را در برابر انسان مشهود میساخت و چنان از حتمیت آفریدگار عالم، خدای آغازها و انجامها، سخن میگفت که گویی انسان خدا را میدید! در میان جوی اثیری[12]که از شعاع معنویت خود او پدیدار گشته بود، آن سخنان به پایان رسید و نواب نشست. پس از لحظاتی عازم بازگشت شد. از کنار حجرههای مدرسه به راه افتاد. با همه خداحافظی میکرد و معانقه. ... و هنگامی که به ضلع شمال غربی مدرسه رسید، اذان گفتند. او نیز با صدای گیرای خود اذان گفت. سپس، روی زمین به نماز ظهر ایستاد. چند صف نیز پشت سر او ایستادند و اقتدا کردند... در نماز حالتی عجیب داشت. ذکر رکوع و سجده و کلمات تشهدش را میشنیدم. خیال میکردی یکی از پیامبران است که نماز میخواند. لرزهای که به هنگام ادای کلمات نماز بر اندام مردانهاش میافتاد، و شور استخوان سوزی که در درون جانش میتوفید، و تجسم معنوی حالت انگیزی که در سیمای قدیسوارش پدیدار میگشت، تو را برای لحظاتی از عالم ماده و ابعاد بیرون میبرد...
نماز تمام شد، دوباره به راه افتاد. با مردم صمیمانه خداحافظی میکرد. دم در مدرسه رسید. از پلههایی که مدرسه را به خیابان نادری وصل میکرد، بالا رفت. انبوه جمعیت، از جمله طلاب، گرداگرد او و در راهرو مدرسه موج میزدند. همین گونه که رو به خیابان و پشت به مدرسه از پلهها بالا میرفت، برگشت و این جمله را گفت: «نُوّابِ خاص امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) باشید!» طلاب را با این تعبیر، به عظمت راه و کاری که دارند، بیشتر متوجه ساخت. سپس از پله دیگری، باز چهره ملکوتی خود را برگرداند و رو به طلاب و مردم چنین گفت: «در تهجدها دعا کنید!» اصل را بر این نهاد که همه، حتماً همه، اهل تهجدند، پس در تهجدها دعا کنند. و این نکته تربیتی و سازنده دیگری بود.
در آن سفر، نُه روز در مشهد بود. آخرین شب، شب شنبه بود. در آن ایام، حرم مطهر را چند ساعتی در اواخر شب میبستند. او خواسته بود تا آن شب شنبه - آخرین شبی که در مشهد بود - ترتیبی بدهند که بتواند تا صبح در حرم بماند. چنین کردند و آن شب تا صبح در حرم ماند و به عبادت و تهجد پرداخت.[13]
آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی(ره) میگوید: شهید نواب صفوی، مردی رزمنده،مؤمن و متدین بود. نخستین بار از نزدیک در قم با او آشنا شدم. آن روز برای زیارت حضرت معصومه(علیها السلام) آمده بود. از طرف تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه(علیها السلام) جوسازی نامطلوبی شده بود تا ایشان نتواند سخنرانی کند. منبر و بلندگوها را برداشته بودند و برای جلوگیری از سخنرانی و ایجاد مزاحمت برای او،تحرکاتی به چشم میخورد. آن مرد آهنین اراده،در چنین فضایی،با همراهانش وارد شد،روی دوش هوادارانش بالا رفت،آستینها را بالا زد و خطابه را شروع کرد. خطابهای بسیار پر شور و آتشین و غرّا. با وجود آنکه بلندگو در اختیار نداشت، صدایش تا صحن کوچک هم میرسید. به یاد دارم که با نهایت رشادت سخن میگفت.[14]
د) حرکت در خط مرجعیت
شهید نواب تمام حرکتهای خود را با تبعیت از مراجع انجام میداد. مراجعی چون آیات الهی، سید صدرالدین صدر، سید محمدتقی خوانساری و بخشی از علمای طراز دوم حوزه علمیه و اکثریتی از فضلا و طلاب از اقدامات فداییان اسلام در مبارزه با رژیم و سلطهٔایادی استعمار، پشتیبانی میکردند.
بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران، هرگز با شهید نواب مخالفتی علنی یا مخفی نکرد و حتی در مورد محاکمه و صدور حکم اعدام ایشان و یارانش، طبق شهادت شخصیتهای برجسته آن دوران و بعضی از اعضای خاندان ایشان، نزد آیت الله بروجردی وساطت و اقدام نمود.[15]
وقتی شهید نواب برای مقابله با کسروی میخواست به ایران بیاید، هزینه سفر او را آیت الله سید محمود شاهرودی و علامه شیخ عبدالحسین امینی پرداختند. حتی آیت الله شهید، حاج سید اسدالله مدنی هزینه ازدواج خود را برای خرج سفر به نواب داد.[16]
آیت الله سیدحسین بدلا، درباره حمایت مراجع تقلید از فداییان اسلام میگوید: آیت الله العظمی صدر و آیت الله العظمی سید محمدتقی خوانساری - که از بزرگترین مراجع آن عصر بودند - فعالیتهای آنها را کاملاً تأیید میکردند.... بنده خودم شاهد بودم که آیت الله العظمی خوانساری از این جمعیت حمایت و طرفداری میکرد.[17]
هـ) مناجاتهای عاشقانه
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفتگوی تو خیزم به جستجوی تو باشم
شهید نواب چنان در محبت الهی غرق بود که تمام علایق ظاهری را به هیچ میانگاشت و فداکاری در راه حق را شیرینترین سرمایه خود میدانست و حقیقتاً طعم لذتهای معنوی و حلاوت محبت الهی را چشیده بود. او مصداق بارز این کلام مولایش امام سجاد(علیه السلام) بود که در مناجات نهم از مناجات خمس عشر خود میفرماید: «مَن ذَا الَّذی ذاقَ حَلاوَة مَحَبَّتِک فَرامَ مِنک بَدَلًا، ومَن ذَا الَّذی آنَسَ بِقُربِک فَابتَغی عَنک حِوَلًا؛[18]خدایا! کیست آن که شیرینی محبتت را چشید، پس به جای تو دیگری را برگزید؟ و کیست آن که با مقام قرب تو انس یافت، پس مایل به روی برتافتن از تو شد؟»
شهید نواب در بخشی از وصیتنامه خود، چنین مناجات میکند: «آه از این غیبت طولانی! آه برادران!من دیدم و دیده هر عاقلی میبیند که محبت خدا از هر محبتی شیرینتر و اطاعت فرمانش از اطاعت شیطان و شهوت و نفس گرامیتر و پرهیز از عذاب آینده جاویدی که انبیا برای بدکاران وعده کردهاند، از پرهیز معصیتهای زودگذر دنیا عاقلانهتر و امید به رحمت و نعمت و لذت الهیِ حتمی و بیآلام بهشت از امید به ذلّت فانی و خیالی احتمالی دنیا پابرجاتر و استوارتر میباشد و گردانیدن عنان وفا و عاطفه و محبت و غیرت به سوی آفریننده عزیز و وفا و غیرت و محبت، نزدیکتر و صحیحتر و به حق و به جا بوده و پروانه شمع محبت او گردیدن و در راهش سوختن و به دریای رحمت و لطفش پیوستن، سعادتی است که در زیر آسمان علم و عقل و وجود شهیرش فوق هر عنقا و همایی است که در خاطرها خطور کند و در تصور اندیشه کنندگان بگنجد... الحقنا الله بالحسین و جده و امه و ابیه و اخیه و ولده، آمین الله العالمین.»[19]
آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی(ره) میگوید: او شبها به عبادت بر میخاست و با خدای خویش راز و نیاز خاصی داشت. بعضی شبها دو ساعت تمام در رکوع و سجده به سر میبرد.[20]
و) زهد و ساده زیستی
از عوامل موفقیتهای تبلیغی نواب صفوی، اجتناب او از علاقه به دنیاپرستی و میل به زرق و برق آن بود. ایشان هرگز به مال و منال دنیا دل نبست و در زهد و تقوا چنان بود که ریاستهای فریب دهنده و ثروتهای دلربا را به دیده حقارت مینگریست.
شبی کسی سی هزار تومان پول برای او برد. آن روزها میشد با سی هزار تومان چند خانه تهیه کرد. به او گفته بود که این سی هزار تومان نه خمس است، نه سهم امام و نه از دیگر وجوهات شرعیه و او میتواند با آن خانهای برای خود بخرد و از اجاره نشینی خلاص شود. مرحوم نواب گفته بود: اگر این پول را با چنین شرطی میدهید، نمیپذیرم؛ اما اگر آزادم میگذارید، میپذیرم. آنهایی که پول را آورده بودند، چون اصرار نواب را دیدند، شرطش را پذیرفتند و پول را دادند و رفتند. شهید نواب آن پول را در راستای اهداف اسلامی و تبلیغی و یاری به محرومان مصرف کرد.[21]
ایشان در دفاع از خود در مقابل تهمتهای ناروای دنیاطلبی و ریاستخواهی میگوید: بیایید دنیای مرا ببینید! بیایید به دولاب و ببینید که از دنیای شما دنیاخواهان به چه اندازه قناعت کردهام و حساب کنید که زندگانی من و جناب آقای واحدی و جناب آقای طهماسبی که هر سه نفر با خانوادههای خود در یک خانه اجارهای چهار اتاقی که ماهی پنجاه تومان اجاره آن را برادران وفادار دولاب میدهند، چگونه و با چه مقدار اثاثیه و زندگی؛ با کمال سربلندی و عزت و بیاعتنایی به تمام سلاطین و ثروتمندان دنیا به سر میبریم.[22]
رهبر معظم انقلاب(حفظه الله) بارها از اعضای فداییان اسلام به عنوان جوانان مؤمن صالح پاکباز مخلص و بیطمع و بیاعتنای به دنیا و زخارف آن،یاد کرده و تجلیل نمودهاند.[23]
ز) گریز از ریاستهای دلفریب
در فرهنگ اسلامی ریاست فقط برای احیای مکتب اسلام و احقاق حقوق مسلمانان جایز است؛ وگرنه برای دین و دنیای انسان خطرناکتر از حیوان درّنده خواهد بود. امام رضا(علیه السلام) میفرماید: «مَا ذِئْبَانِ ضَارِیانِ فِی غَنَمٍ قَدْ تَفَرَّقَ رِعَاؤُهَا بِأَضَرَّ فِی دِینِ الْمُسْلِمِ مِنَ الرِّئَاسَة؛[24]دو گرگ وحشی در گله گوسفندی که چوپانهایش از آن جدا شدهاند، پر ضررتر نیستند از ریاست در دین مسلمان.»
یک مبلغ انقلابی، نه تنها نقشههای دشمن را رصد کرده و به عمق آن پی میبرد؛ بلکه از ریاستهای ظاهری و فریبنده نیز فاصله میگیرد. شهید نواب هرگز تشنه ریاست و قدرت نبود؛ چراکه امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «مَن طَلَبَ الرِّئَاسَةَ هَلَک؛[25]کسی که طالب ریاست باشد، هلاک میشود.»
اندکی پس از کودتای 28 مرداد و صدور اعلامیه فدائیان اسلام علیه دولت کودتا، زاهدی پذیرش وزارت فرهنگ را به نواب پیشنهاد کرد؛ اما با مخالفت شدید وی مواجه شد.[26]دکتر سید حسن امامی، امام جمعه موقت تهران، پس از بازگشت نواب از سفر کشورهای اسلامی، از سوی شاه به دیدار نواب رفت و ضمن ابلاغ پیغام شاه، گفت که به خاطر تجلیل از فضل و کمالات نواب صفوی، شاه تولیت آستان قدس رضوی(علیه السلام) را به وی تفویض میکند و اختیار میدهد تا نواب درآمد آنجا را با نظر خود به مصارف شرعیه برساند و از حمایت کامل شاه نیز برخوردار خواهد بود، مشروط بر اینکه در کار سیاست مملکت هیچ مداخلهای نداشته و از اسلامخواهی دست بردارد، و چند پیشنهاد فریبنده دیگر شاه را نیز مطرح کرد؛ اما در برابر این پیشنهادات شیطانی، نواب به شدت برآشفت.[27]
____________________________________________________
پینوشتها:
[1]. بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله) در خطبههای نمازجمعه تهران، ۲۸ /10/ ۱۳۷۵.
[2]. الامالی، شیخ صدوق، نشر کتابچی، تهران، 1376ش، ص620.
[3]. الرحمن/ 3 –4.
[4]. مفاتیح الغیب، فخر رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1420ق، ج22، ص46.
[5]. طه/ 34.
[6]. دکتر عبدالحمید زنگنه، وزیر فرهنگ کابینه رزم آراء و رئیس دانشکده حقوق دانشگاه تهران.
[7]. سربداران بیدار، مجدالدین معلمی، اداره کل پژوهش مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، قم، ص170؛ به نقل از: تاریخ شفاهی انقلاب ایران، ص295.
[8]. هفته نامه رائحه ظهور، ش 27.
[9]. روزنامه رسالت، بهمن 1379.
[10]. خیابان اصلی و پر جمعیت آن روز آبادان.
[11]. سربداران بیدار، ص23.
[12]. اثیر، عنصری است غیر مادی و با قدرت و سرعتی که در ذات آن وجود دارد، میتواند در هر یک از مواد یا عناصر مادی نفوذ کند و قدرت حیات آنها را اداره و کنترل نماید. اصولاً اثیر رابطی است غیر مادی بین نیروی خلقت و موجودات عالم که در تمام عناصر و اشیاء و اجسام اثر میگذارد و باعث ادامه حیات هر شیء یا تکامل آن میگردد.
[13]. ماهنامه معارف، دی ماه سال 1389، ش 81؛ هفته نامه شهرآرا، ش 84 –26، دی 92، ص6.
[14]. سایت رجا نیوز، چهارشنبه 27 دی 1391، خاطرات آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی(ره).
[15]. سایت تاریخ ایرانی، در گفتگو با استاد سیدهادی خسروشاهی.
[16]. سربداران بیدار، ص22 به نقل از: فداییان اسلام، تاریخ، اندیشه و عملکرد، صص 37 –38.
[17]. رویکرد مراجع و علما به حرکت فداییان اسلام، پروین قائمی، مجموعه مقالات همایش بزرگداشت پنجاهمین سالگرد شهادت نواب صفوی و فداییان اسلام، ص64.
[18].بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج94، ص148.
[19]. سایت تاریخ ایرانی، وصیتنامه شهید نواب صفوی، در تاریخ جمادی الاولی 1374ق/ 29 دی ماه 1333ش؛ به نقل از: جمعیت فدائیان اسلام، احمد گلمحمدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1382ش.
[20]. سایت رجا نیوز، چهارشنبه 27 دی 1391.
[21]. همان.
[22]. سایت تاریخ ایرانی، اعلامیه نواب صفوی در اسفند ۱۳۳۲.
[23]. بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله) در خطبههای نمازجمعه تهران، ۲۸ /دی/ ۱۳۷۵.
[24]. الکافی، کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، ج2، ص297.
[25]. همان.
[26]. انقلاب اسلامی و ریشههای آن، عمید زنجانی، نشر کتاب سیاسی، تهران، 1376ش، ص425.
[27]. مجله پیام انقلاب، گفتاری درباره نواب صفوی، حجت الاسلام لواسانی، ش 24، 27 دی 1359.
منبع: ماهنامه اطلاعرسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان، شماره 209.