از آنجا که دین اسلام دین جامعی است و به تمام نیازهای فردی و جمعی، روحی و روانی، و دنیوی و اخروی انسان توجه دارد، درباره بخشی از زندگی انسان؛ یعنی ارتباط با مردم، نیز برنامه دارد.انسان ها برای برطرف کردن نیازهای مادی و معنوی، چارهای جز ارتباط صحیح با دیگران را ندارند؛ اما سؤال مهم این است که: چه عواملی باعث شکلگیری ارتباط اجتماعی صحیح و مؤثر میشود؟ به عبارت دیگر، اسلام چه اجتماعی را میپسندد؟ آیا با هر فردی میتوان معاشرت داشت؟
دین مبین اسلام بر زندگی اجتماعی انسان و با جمع بودن او، تأکید دارد و آیات زیادی در مورد ارتباط با اقوام (صله رحم)،(1) شرکت در نماز جمعه و جماعت، رابطه داشتن با هم،(2)حضور مردم در صحنه(3) و... نازل شده است؛ همچنین روایات نیز در باب انتخاب دوست، تنها غذا نخوردن، تنها سفر نرفتن و نقشه شیطان برای انسان تنها، شرکت در مراسم جمعی معنوی، مثل دعاهای دسته جمعی، جهاد، مشورت،(4)سرزنش رهبانیّت،(5) امر به معروف و نهى از منکر، اجراى حدود، احقاق حقوق، تعاون در برّ و تقوا، پیوند با خدا و اجتماع، یا خالق و خلق، عبادت بودن خدمت به خلق، تهذیب نفس درون جامعه و... از ائمه هدی(علیهم السلام)وارد شده که همگی نشانگر اهمیت رابطه اجتماعی در دین مبین اسلام است.(6)
به طور کلی اسلام همه جا طرفدار جماعت و اجتماع (بر حق) است و حتّى اکثر عبادات اسلامى - که رابطه میان خلق و خالق است - به صورت دسته جمعى انجام مىشود؛ چنانکه ضمیرها در سوره حمد، همگی به صورت جمع و در شکل متکلم معالغیر آمده است. در روایات نیز به این موضوع اشاره شده است؛ امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)میفرماید: «يَدُ اللَّهِ مَعَ الجَمَاعَةِ، وَ إِيَّاكُم وَ الفُرقَةِ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيطَانِ، كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الغَنَمِ لِلذِّئبِ؛(7) دست خدا با جماعت است؛ دور باشید از تفرقه؛ به درستی که انسان تنها در معرض شیطان است چنانچه گوسفند تنها در معرض گرگ است.»
امام صادق(علیه السلام) نیز میفرماید: «عَلَيْكُمْ بِالصَّلَاةِ فِي الْمَسَاجِدِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ لِلنَّاسِ وَ إِقَامَةِ الشَّهَادَةِ وَ حُضُورِ الْجَنَائِزِ إِنَّهُ لَا بُدَّ لَكُمْ مِنَ النَّاسِ إِنَّ أَحَداً لَايَسْتَغْنِي عَنِ النَّاسِ حَيَاتَهُ وَ النَّاسُ لَابُدَّ لِبَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ؛(8) بر شما باد به نمازدر مسجدها، و نيكى به همسايگان، و اداى شهادت، و حاضر شدن در تشييع جنازهها؛ زيرا شما ناچار به زيستن با مردم هستید، و به راستى كسى نيست كه تا زنده است، از مردم بىنياز باشد، پس ناچار مردم به یکدیگر نیازمندند.»
شرایط اولیه روابط اجتماعی
اینکه میگویند: انسان باید اجتماعی باشد؛ یعنی چه؟ اجتماعی بودن به این معنا نیست که انسان با همه افراد معاشرت و ارتباط داشته باشد؛ زیرا معاشرت (الفت گرفتن) با همه انسانها، نه قابل توصیه است و نه قابل تحذیر. معاشرت به خودی خود دارای مطلوبیت نیست؛ یعنی مطلوبیت ذاتی ندارد؛ بلکه خوبی و بدی آن به هدف از معاشرت با دیگران و نوع تأثیر آن در کمال مطلوب انسان وابسته است. اگر جایی معاشرت با دیگران مستلزم کشیده شدن انسان به شرک، گناه و انحراف از مسیر هدایت و سعادت باشد، روشن است که چنین معاشرتی خلاف مقصود است و باید از آن پرهیز کرد. در مقابل، اگر معاشرت با کسی موجب تقرّب انسان به خدا و تقویت ایمان و بنیههای دینی شود، باید در حفظ و توسعه آن به شدت کوشید. به همین دلیل است که در اسلام برای معاشران و کسانی که قصد انس و الفت با دیگران را دارند، ویژگیهایی ذکر شده است؛ یعنی اسلام هر نوع معاشرتی را توصیه نمیکند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به جناب ابوذر غفاری(ره) میفرماید: «يَا أَبَا ذَرٍّ، الْجَلِيسُ الصَّالِحُ خَيْرٌ مِنَ الْوَحْدَةِ، وَ الْوَحْدَةُ خَيْرٌ مِنْ جَلِيسِ السَّوْءِ؛(9) ای ابوذر! همنشین صالح بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از همنشین ناصالح است.»
همچنین معنای اجتماعی بودن، جَوزدگی، ذوب شدن در جامعه و آسیب دیدن از وضعیت حاکم بر جامعه نیست. اگر شرایط جامعه به گونهای باشد که حفظ دین مشکل بوده، اعتقادات انسان به خطر بیفتد، در این صورت وظیفه انسان هجرت و ترک چنین جامعهای است. بنابراین، در عین اجتماعی بودن، نباید از امور فردی خود غافل شویم. انسانهای اجتماعی نیز نیاز به خلوت و انس با پروردگار، اندیشه و تفکر در آفاق و انفس دارند.(10) از طرف دیگر، قرآن خلوت را برای پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) چنین تبیین میکند که در عین معاشرت با دیگران، در کارهای باطل مردم شرکت نکن و این غرق شدن در مسائل اجتماعی و شئون جامعه تو را چنان به خود مشغول نکند که کوله باری از مشغلیات و خاطرات مزاحم دل و فکر تو باشد. بنابراین، همواره به مردم صبغهای الهی و فراطبیعی بده؛ ولی از کسی صبغه دنیایی و طبیعی نپذیر و از هرچه رنگ تعلق پذیرد، آزاد باش!(11)
خدای متعال در عین اینکه شناوری روزمره پیامبر(صلی الله علیه و آله) با مردم را تشریح میکند، در آیاتی میخواهد که از مردم رنگ نپذیرد؛(12)برایاینکه انسان هم حضور خود را در جامعه حفظ کند و هم برای خود سرگرمی فراهم نکند تا موفق به سحرخیزی شود! توصیه کردهاند که کار در حد ضرورت و لزوم انجام دهد و کاری که میکند، واجب یا مستحب باشد و وقتی در کاری وارد میشود، بگوید: ]وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً[(13)؛ «و بگو: پروردگارا! مرا با ورودى نيكو و صادقانه وارد (كارها) كن و با خروجى نيكو بيرون آر و براى من از پيش خود سلطه و برهانى نيرومند قرار ده!»(14)
به همین دلیل، انسان از خلوت با نامحرم به شدت نهی شده است. انسان نه باید تفریطی باشد که با هیچ کس ارتباط نداشته باشد، و نه اینکه به بهانه اجتماعی بودن و ارتباط با همه، در مسئله ارتباط افراط کند و به اینکه این ارتباط (کوتاه مدت یا بلند مدت) برای او سودی دارد یا ندارد، توجهی نکند.
زمینههای شکلگیری ارتباطات مناسب اجتماعی
سؤال مهمی که مطرح میشود این است که: متون دینی اسلام برای ایجاد روابط اجتماعی مناسب چه راهکارهایی را پیشنهاد میکنند؟ در اینجا به چند مورد، از جمله: گمان نیکو داشتن، خوشرویی، سلام کردن و گفتگوی سالم اشاره میگردد.
1. تصحیح فکر(گمان) نسبت دیگران
انسانها نسبت به یکدیگر یا مثبت اندیشاند و گمان نیک دارند، یا منفی نگرند و گمان بد دارند. اینگونه افکار (مثبت یا منفی) در اعمال انسان نیز مؤثر است. بنابراین، در این بخش انسان نیازمند کنترل افکارش نسبت به خود و دیگران است؛ چراکه فکر کار خیر او را به کار خیر دعوت میکند و در مقابل، هرچه فکر گناه و ترتیب اثر دادن به آن، کند باعث کشیده شدن او به سمت گناه و شقاوت میشود.
حضرت علي(علیه السلام) میفرماید: «مَنْ كَثُرَ فِكْرُهُ فِي الْمَعَاصِي دَعَتْهُ إِلَيْهَا؛(15)کسي که درباره گناهان بسيار بينديشد، گناهان او را به خويش فرا ميخواند.»
با توجه به اثر تفکر برعملکرد انسان و بر عکس، شایسته است این سؤال مورد بررسی قرار گیرد که انسان در ارتباط با دیگران باید چه نوع تفکری داشته باشد؟
در متون دینی به خوش گمانی و مثبتاندیشی نسبت به دیگران توصیه شده است و برای ایجاد روابط سازنده نسبت به دیگران، تا آنجا که امکان دارد، باید خوشبین بود، چنانچه در قرآن میفرماید: ]يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ[؛(16)«ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها [نسبت به مردم] دوری کنید؛ زیرا بسیاری از گمانها گناه هستند.»
مراد از ظنّى كه در اين آيه مسلمين مأمور به اجتناب از آن شدهاند، سوء ظنّ است، وگرنه ظنّ خير و به جا كه بسيار خوب است و به آن سفارش شده، چنانچه ميفرماید: ]لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً[؛(17)«چرا هنگامی که آن [بهتان] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن گمان نیک به خود نبردند.» تعبير مؤمنون و مؤمنات در این آیه نشان مىدهد كه يكى از نشانههاى ايمان، داشتن حسن ظنّ نسبت به مسلمانان است و سوءظن یا بدگمانى با جوهره ايمان سازگار نيست.
امام علي(علیه السلام) ميفرمايد: «مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِالنَّاسِ حَازَ مِنْهُمُ الْمَحَبَّةَ؛(18)کسي که نسبت به مردم خوشبين باشد، محبت آنان را به دست ميآورد.»
امام صادق(علیه السلام) نیز میفرماید: «خُذْ مِنْ حُسْنِ الظَّنِّ بِطَرَفٍ تَرُوحُ بِهِ قَلْبُكَ وَ يَرْخُ بِهِ أَمْرُكَ؛(19)از خوشبيني بهرهاي بگير تا با آن، دلت آرام شود و کارت پيش رود.»
کسي که به ديگران گمان بد ميبرد، از همنشيني با آنها نگران بوده، در دل خويش از آنان ميهراسد. از اينرو، کم کم گوشه نشين شده، دوري از جمع و اجتماع را بر ميگزيند. مولاي متقيان علی(علیه السلام) ميفرمايد: «مَنْ لَمْ يُحْسِنْ ظَنَّهُ اسْتَوْحَشَ مِنْ كُلِّ أَحَدٍ؛(20)کسي که گمان خود را نیکو نکند (بدبين باشد)، از همه وحشت دارد.»
اصولاً هر قدر شمار افراد بدگمان در جامعه افزايش يابد، بياعتمادي و بددلي نيز به همان اندازه بر سر جامعه سايه مياندازد و شادابي از روابط اجتماعي رخت بر ميبندد. در آموزههاي ديني پايه و اساس روابط بر خوش گماني و خوش فکري بنا شده است.
در این صورت میتوان گفت: انسان با خوش بینی نسبت به دیگران، مقدمه ارتباط سازنده و سالم را فراهم ساخته است و در مقابل، کینه و تنفر از برادر مؤمن می تواند ریشه در بدگمانی داشته باشد که برخاسته از وسوسه شیطان است: ]یُرِیدُ الشَّیطَانُ أَن یُوقِعَ بَینَکُمُ العَدَوَاةُ وَ البَغضَاءُ[؛(21)«شیطان میخواهد بین شما دشمنی و کینه ایجاد کند.»
بدگمانى، یکى از بیماریهاى خطرناک اخلاقى است. کسى که غبار بدگمانى، آینه دلش را پوشانده است، دیگران را در آن زیبا نمىبیند و از درک واقعیتها ناتوان خواهد ماند. انسان در برخورد با افراد جامعه، مخصوصاً خانواده نباید بدبین باشد. باید مسائل را با دید مثبت مورد بررسی قرار دهد و از بدگمانی بپرهیزد، مگر اینکه شواهدی متقن و محکم بر بدی کسی یا کسانی دلالت کند، چنانچه حضرت علي(علیه السلام) ميفرمايد: «ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلًا؛(22)کار برادر دينيات را به بهترين شکل حمل کن تا زماني که کاري از او سر زند که راه توجيه را بر تو ببندد و هيچ گاه به سخني که از دهان برادرت بيرون میآيد، تا وقتي که براي آن محمل خوبي مييابي، گمان بد مبر.»
مرز خوش گمانی نسبت به دیگران
از روایات به دست مىآید که در برخى موارد بدگمانى مجاز؛ بلکه لازم است. یکی از این موارد، در معاملات اقتصادی میباشد، چنانچه بزرگترین آیه قرآن در مورد تنظیم سند اقتصادی با دیگران است. (23)روایت شده است که اسماعیل، فرزند امام ششم(علیه السلام) مىخواست مقدارى پول در اختیار شخصى (شرابخوار) بگذارد تا برایش تجارت کند. در این باره با پدرش مشورت کرد. امام(علیه السلام) فرمود: فرزندم! آیا نشنیدهاى که این مرد شراب مىنوشد؟ عرض کرد: مردم این گونه مىگویند. حضرت فرمود: این کار را نکن (پول خود را به او مسپار)! اسماعیل اندرز پدر را نپذیرفت و سرمایه خود را به او سپرد. آن مرد براى تجارت به یمن رفت و پس از بازگشت، نه تنها سودى به اسماعیل نپرداخت؛ بلکه سرمایهاش را نیز پس نداد.(24)
در خوش بینی به مردم در برخی دیگر مسائل، مثل گزینش کارگزاران برای ادارات یا مجتمعهای کلیدی، گزینش علمی، انتخاب همسر یا دوست نیز این موضوع لحاظ میشود و در کتابهای اخلاقی، مصداق بدگمانی ممدوح به حساب آمده است.
تذکر:
معناى حسنظن؛ سادگى، زودباورى، سطحىنگرى و غفلت از توطئهها و شیطنتها نیست. امّت اسلامى هرگز نباید به خاطر حسنظنهاى نابجا دچار غفلت شده، در دام صیادان بیفتد.(25)
2. تصوّر اینکه همه از یک خانوادهایم
راهکار ديگر برای شکلگیری ارتباط اجتماعی، تصوّر «خانواده اجتماعى» است. در اين روش، فرد تمام مردم را اعضاى خانواده خود مىداند. از اينرو، كسانى را كه سن بيشترى دارند، به جاى پدر خود و كسانى را كه سن كمترى دارند، به جاى فرزند خود و كسانى را كه هم سن او هستند، به جاى برادر خود قرار مىدهد. اين روش در كاهش ناراحتیهاى اجتماعى و افزايش آرامش در روابط اجتماعى نقش بسيار مهمى دارد.
روزی «زُهْرى» از اصحاب امام سجاد تا امام صادق(علیهم السلام) كه از وضع مالی خوبى برخوردار بود و به همين جهت، مورد حسادت قرار گرفت، با حالتى گرفته و ناراحت، خدمت امام سجاد(علیه السلام) رسيد. حضرت به وى فرمود: چرا غمگينى؟ عرض کرد: به نعمت من حسادت مىورزند و چشم طمع به مال من دارند و كسانى كه به آنها اميد داشتم و به آنان نيكى كرده بودم، اميدم را نااميد كردند. امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «احْفَظْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ تَمْلِكْ بِهِ إِخْوَانَكَ؛ زبانت را نگهدار تا برادرانت باقى بمانند.» اين خود يك روش است. اگر كسانى كه زندگى موفّقى دارند، موفّقيتهاى خود را براى ديگران بازگو كنند، ممكن است آتش حسادتها برافروخته شود. به همين جهت، لب فرو بستن، راهى براى ايمنى از حسادتها و دشمنیهايى است كه مىتواند روابط اجتماعى را تخريب كند.
به هر حال، زُهْرى كه گويا متوجه كلام امام نشده بود، عرض کرد: من به نيكى با آنان سخن مىگويم. امام فرمود: «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ إِيَّاكَ وَ أَنْ تُعْجَبَ مِنْ نَفْسِكَ بِذَلِكَ؛ هرگز!هرگز! بپرهيز از اينكه به خاطر اين كار دچار خودپسندى شوى... .» سپس حضرت، راهكارى به وى آموخت كه روابط اجتماعى وی را رضايتبخش سازد. فرمود: «اى زهرى! و اما بر عهده توست كه مسلمانان را به منزله خانواده خود قرار دهى! پس بزرگ آنان را به منزله پدرت، و كوچك آنان را به منزله فرزندت، و هم سالان آنان را به منزله برادرت قرار ده! در اين صورت، دوست دارى كدام يك از آنان را مورد ستم قرار دهى؟ یا دوست دارى كدام يك از آنان را نفرين كنى؟ یا دوست دارى آبروى كدام يك از آنان را ببرى؟»(26)
3. سلام و احوالپرسی
سلام، یکی از عوامل ایجاد روابط اجتماعی سازنده، میباشد. به همین جهت، سلام مقدم بر سخن گفتن است و تا کسی سلام نداده، میتوانیم جوابش را ندهیم. سلام از نشانههای تواضع، و جوابش واجب است.
واژه سلام در لغت از ریشه «سلم» به معنای سلامتی و عاری از عیوب ظاهری و باطنی گرفته شده است.(27) شايد يكي از حكمتهاي سلام اين باشد كه هر انساني در زندگي خود پيوسته نگرانيها، ترسها و اضطرابهايي دارد و با هر كسي كه برخورد ميكند؛ چون احتمال ميدهد كه از سوي او ضرري متوجهش شود، نوعي نگراني و اضطراب به او روي ميآورد. بنابراين، نخستين چيزي كه در هر ملاقات و برخوردی مطلوب و شایسته است، برطرف شدن این نگرانی و دلهره خواهد بود تا سلام شونده مطمئن شود كه از سوي سلام کننده هيچ ضرري به او نميرسد و خطري او را تهديد نميكند.(28)
4. اخلاق خوب
از دیگر راههای تصحیح ارتباط اجتماعی، داشتن اخلاق خوب است؛ اخلاق نیکو که از آن به خوشخلقی و خوشرویی نیز تعبیر میشود، میتواند ارتباط بین افراد را برقرار و پایدار نماید. در اینکه مراد از اخلاق خوب چیست، میتوان از حدیث امام صادق(علیه السلام) بهره برد؛هنگامی که از آن حضرت پرسیدند:«ما حَدُّ حُسْنِ الخُلْقِ؟ قال: تُلیِنُ جانِبَکَ وتُطَیِّبُ کلاَمَکَ وتَلْقى أخاکَ بِبِشْر حَسَن؛(29)حدّ و مرز اخلاق نیکو چیست؟ فرمود: آن است که اخلاقت را نرم کنى، کلامت را پاکیزهسازى، و با چهرهاى باز و گشاده با برادران دینی خود روبرو شوى.»
ذیل موضوع «اخلاق خوب» از دو محبث میتوان سخن گفت؛ یکی گفتگوی زیبا و دیگرش خوش رویی که در اینجا به هر کدام از آنها اشاره میشود:
الف) کلام طیب، گفتگوي زیبا و پسندیده
نخستين و آسانترین وسيله تبادل اطلاعات بين انسانها، سخن گفتن است. سخن، گذشته از انتقال معنا، در بر دارندۀ حالات مختلف بوده و امور دیگری را نیز منتقل میسازد. اموری همانند: محبّت و نفرت، تکریم و تحقیر، احترام و استخفاف و...
نعمت بیان در واقع بازگوی شخصیت افراد است: «تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ؛(30)سخن بگویید تا شناخته شوید؛ چراکه شخصیت انسان زیر زبانش نهفته است.»
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
اغلب هنر انسان مکتوم است و وقتی صحبت میکند، مشخص میشود. چنانچه حضرت یوسف(علیه السلام) در مصاحبه حضوری با پادشاه مصر، عقل و درایت خود را نشان داد: ]فلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكينٌ أَمينٌ(31)؛ «هنگامی که (یوسف) سخن گفت، (عزیز مصر) گفت: امروز نزد ما جایگاهی والا داری و مورد اعتماد هستی.»
بسیاری از اختلافات بشر از عدم رعایت آداب گفتگو صورت میگیرد و گاهی ممکن است دو نفر در اثر به کار بردن دو لفظ یا عبارت نادرست سالها با هم ارتباطی تیره و تار داشته باشند. در محیط خانوادگی نیز رابطه کلامی باید بر مبنای محبت و صمیمیت مورد نظر الهی باشد(32) تا به کینه و عدوات - که گام و هدف شیطان است - تبدیل نشود.(33)
اما رعایت چه نکاتی باعث برقراری ارتباط کلامی موفق میشود؟ چه آداب و اخلاقی لازم است تا شیطان در گفت و شنود ما دخالت نداشته باشد؟ برخی موارد را میتوان نام برد: اول اینکه انسان فکر کند، بعد حرف بزند.(34) نیّتش الهی باشد.(35) به دیگران احترام بگذارد و به بهترین نامی که خودش دوست دارد او را به خوبی صدا بزنند، صدا بزند.(36) نه اینکه لقب بد روی همدیگر بگذارند و یا اسم شخص را کوچک کنند: ]وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمانِ[(37)؛ «به همدیگر لقبهای زشت ندهید چه ناپسند است نام زشت پس از ایمان.» چراکه استفاده از القاب و به طور کلی، هر آفت زبانی، به نوعی گام شیطان است(38) شیطان کارش وسوسه برای ایجاد دشمنی و کینه بین انسانها میباشد: ]یُرِیدُ الشَّیطَانُ أَن یُوقِعَ بَینَکُمُ العَدَاوَةُ وَ البَغضَاءَ[.(39)
از جمله گامهای شیطان بین دو نفر، مخصوصاً زن و شوهر: نق زدن، قطع حرف یکدیگر، جدال و مراء در موارد امور کم اهمیت، بیحیایی در کلام، منحرف شدن از موضوع اصلی، تهدید، توهین، تمسخر، انتقاد تند و پرگویی است.(40)
بدون رعايت احترام در گفتگو، نه تنها گفتگو تأثير مثبتی ندارد؛ بلكه بر تنشها و مشكلات ميافزايد و متكلم را از مقصود - كه همان رساندن پيام و تأثير در مخاطب ميباشد –باز ميدارد.
انسان نباید سخن دیگران را قطع کند؛ بلکه باید بگذارد صحبت طرف مقابل تمام شود. اولیای دین برای تشویق افراد به خویشتنداری از قطع کلام یکدیگر، این رفتار را به چنگ زدن صورت طرف مقابل تشبیه کردهاند.(41)
ب) خوشرویی
دیدن، بیشترین و نخستین ارتباط ما با دیگران است و حالات چهره میتواند گویاترین پیام را به مخاطب منتقل کند(42) طبق روایات، پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) همواره گشادهرو بوده، تبسّم بر چهره داشت و به هر كس برخورد مىکرد، از بزرگ و كوچك، ثروتمند و فقير، سلام مىداد و اگر به جايى حتى براى خوردن خرمايى خشك دعوت مىشد، آن را كوچك نمىشمرد.
ائمه(علیهم السلام) نیز خوش معاشرت و گشادهرو بودند. بى آنكه بخندند، هميشه متبسّم بودند. بى آنكه اخمو باشند، محزون بودند. بىآنكه از خود ذلّتى نشان دهند، متواضع بودند. بسیار مىبخشيدند؛ ولى اسراف نمىکردند. نسبت به تمام مسلمانان دلی رئوف داشتند و مهربان بودند.(43)
با خوشرویی و گشادهرویی میتوان رابطه مثبت و خوبی داشت. از سوی دیگر، روترش کردن و چهره در هم کشیدن به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است: امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرمود: پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) میفرمود: «إِنَّ اللَّهَ یُبغِضُ المُعَبِّسَ فِی وَجهِ اِخوَانِهِ؛(44)خداوند روترش کننده در چهره برادر مؤمنش را دشمن میدارد.»
امام صادق(علیه السلام) با توجه به این روایت، میفرماید: «باید در قلب تو نیازمندی به مردم و بینیازی از ایشان هر دو با هم گرد آید. نیازمندی به این معنا که با مردم نرم سخن بگویی و گشادهرو باشی و بینیازی به این معنا که عِرض خویش نبری و عزت خود را پاس داری (و از هیچ کس، هیچ چیز نخواهی و به هیچ کس بیحرمتی نکنی تا به تو بیحرمتی نکنند).»(45)
5. واکنش صحیح در مقابل تعریف یا توهین دیگران
بخشى از تعامل ما با ديگران را مسئله تعريف و تمجيد از يك سو، و توهين و تحقير از سوى ديگر، شامل مىشود. به همين منظور، بخشى از مهارتهاى ارتباطى ما به چگونگى برخورد با اين پديدهها مربوط مىشود. ما بايد بدانيم در برابر اين موضوع چه واكنشى از خود نشان دهيم. در ادامه حديث قبل، حضرت سجاد(علیه السلام) به مسئله تكريم در سطح جامعه اشاره كرده، راه رويارويى صحيح با آن را بيان مىدارد، به گونهاى كه از ديگران طلبكار نباشيم و آنان را از خود بهتر بدانيم. حضرت درباره تكريمهاى اجتماعى مىفرمايد:«و إن رَأَيتَ المُسلِمينَ يُعَظِّمونَكَ و يُوَقِّرونَكَ و يُبَجِّلونَكَ فَقُل: هذا فَضلٌ أخَذوا بِهِ؛(46) و اگر ديدى كه مسلمانان تو را بزرگ مىشمرند و حرمت مىنهند و گرامى مىدارند، پس بگو: اين فضيلتى است كه آنها به چنگ آوردهاند.» اينكه انسان، تكريم ديگران را نشانه بزرگوارى خودشان بداند، در جلوگيرى از تكبّر تأثير مهمى داشته، اصل «او بهتر است» را پاس مىدارد.
و اما در برابر توهينهاى ديگران چه بايد كرد؟ يكى از عوامل مهم در تنيدگى و نارضايتى، آزارها و توهينهايى است كه ممكن است از سوى ديگران به انسان برسد. چگونه مىتوان اين وضعيت را تحمّل كرد و راه مقابله صحيح با آن، چيست؟ امام سجاد(علیه السلام) در ادامه همین حديث، مىفرمايد:«و إن رَأَيتَ مِنهُم جَفاءً وَ انقِباضاً عَنكَ فَقلُ: هذا لِذَنبٍ أحدَثتُهُ؛(47)و اگر از آنان آزار و دورى كردن ديدى، بگو: اين، به خاطر گناهى است كه انجام دادهام.»
اگر انسان، توهين مردم را نتيجه كردار خودش بداند، همچنان ديگران را برتر از خود دانسته، بدين سان، به روابط اجتماعىاش آسيبى وارد نمىشود و نقش مهمى در رضايت او از زندگى خواهد داشت. همان طور که امام سجاد(علیه السلام) در پايان به نقش اين نگرش در رضايت از زندگى و لذّت بخش كردن حيات پرداخته، میفرماید: «فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ سَهّلَ اللّه ُ عَلَيكَ عَيشَكَ وكَثَّرَ أصدِقاءَكَ وفَرِحتَ بِما يَكونُ مِن بِرِّهِم ولَم يَأسَف عَلى ما يَكونُ مِن جَفائِهِم(48) به تحقيق، هرگاه چنين كردى، خداوند زندگى را بر تو آسان و دوستانت را زياد مىکند [و دشمنانت را اندك مىسازد] و از نيكى آنان خرسند شده، از بىمهرى آنان افسوس نمىخورى.»
____________________________________________________
پی نوشت ها:
1. نساء/1؛ رعد/ 21 و 25؛ بقره/ 27.
2. ]يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ[؛ «(اي اهل ايمان! [در برابر حوادث] شكيبايي كنيد، و ديگران را به شكيبايي واداريد، و با يكديگر [چه در حال آسايش، چه در بلا و گرفتاري] پيوند و ارتباط برقرار كنيد و از خدا پروا نماييد تا رستگار شويد.» (آل عمران/200) علامه طباطبایی(ره) در «المیزان»، جلد چهارم، ذیل همین آیه، به موضوع روابط اجتماعی میپردازد. گرچه طبق برخی روایات، مراد از «رابطو» ارتباط با ائمه اطهار(علیهم السلام) است؛ اما تبیین و تفسیر مصداق شایع آن، ارتباط مسلمانان با یکدیگر میباشد.
3. «مؤمنان فقط آنانند كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردهاند، و هنگامي كه بر امر جامعی - كه طبيعتاً مردم را گرد هم ميآورد - با پيامبر(صلی الله علیه و آله) باشند، تا از او اجازه نگيرند [از نزد او] نميروند. به راستي، كساني كه [براي رفتن] از تو اجازه ميگيرند، آنانند كه به خدا و پيامبرش ايمان دارند.» (نور/ 62) مفسران امر جامع را به کارهای مهم اجتماعی تفسیر کردهاند که همکاری و مشارکت عمومی در آن لازم است. یا حضور در صحنههای اجتماعی و شرکت در راهپیماییهایی که باعث خشم دشمن میشود. (توبه/ 120)
4. شوری/ 38.
5. «لَیْسَ فِى اُمَّتِى رَهْبانیَّةٌ وَ لا سِیاحَةٌ؛ در امت من رهبانیت و سیاحت نیست.» منظور از رهبانیت، گوشهگیرى و ترک دنیا براى عبادت است و منظور از سیاحت، انزواطلبى سیّار است.
6. جهت مطالعه بیشتر ر.ک: تفسیر موضوعی، عبدالله جوادی آملی، ج 17، ص 211.
7. نهج البلاغه، سید رضی، تصحیح صبحی صالح، نشر هجرت، قم، 1414ق، ص 31.
8. اصول كافى، کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، ج 2، ص 635.
9. أمالی، شیخ طوسی، دارالثقافه، قم، 1414ق، ص 535.
10. گفتار رفیع، ناصر رفیعی، نشر معروف، قم، 1387ش، ج2، ص 110.
11. بقره/ 138.
12. مزمل/ 10؛ انعام/70.
13. اسراء/80.
14. تفسیر موضوعی، عبدالله جوادی آملی، ج 11، ص 262.
15. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، دارالکتاب الإسلامی، قم، 1410ق، ص 623.
16. حجرات / 12.
17. نور / 12.
18. عیون الحکم و المواعظ، لیثی واسطی، دارالحدیث، قم، 1376ش، ص 435.
19. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، دارإحیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج 75، ص 209.
20. غرر الحکم و درر الکلم، ج 5، ص 227.
21. مائده / 91.
22. اصول کافي، ج 2، ص 362.
23. بقره / 282.
24. کافی، ج 5، ص 299.
25. تفسیر نور، محسن قرائتی، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1388ش، ذیل آیه 12 حجرات.
26. «يا زُهرِيُّ! أما عَلَيكَ أن تَجعَلَ المُسلِمينَ مِنكَ بِمَنزِلَةِ أهلِ بَيتِكَ ، فَتَجعَلَ كَبيرَهُم بِمَنزِلَةِ والِدَكَ وتَجعَلَ صَغيرَهُم بِمَنزِلَةِ وَلَدِكَ وتَجعَلَ تِربَكَ مِنهُم بِمَنزِلَةِ أخيكَ؛ فَأَيُّ هؤُلاءِ تُحِبُّ أن تَظلِمَ؟ وأيُّ هؤُلاءِ تُحِبُّ أن تَدعُوَ عَلَيهِ؟ وأيُّ هؤُلاءِ تُحِبُّ أن تَهتِكَ سِترَهُ.» احتجاج، طبرسی، نشر المرتضی، مشهد، 1403ق، ج 2، ص 320.
27. مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی، دفتر نشر نوید اسلام، قم، 1392ش، ماده سلم.
28. اخلاق در قرآن، ج 3، ص 251.
29. من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1413ق، ج 4، ص 412.
30. نهج البلاغه، سید رضی، ص 497.
31. یوسف/ 54.
32. روم/ 21.
33. اسراء/ 53.
34. «به خدا سوگند! بنده باتقوايى را نمىبينم كه تقوايش او را سود دهد، مگر آنكه زبانش را حفظ كند. قطعاً زبان مؤمن پشت قلب او و دل منافق پشت زبان اوست؛ زيرا مؤمن چون بخواهد سخنى گويد، درباره آن در دل خود انديشه نمايد؛ اگر خير بود، آشكارش میكند، و اگر شرّ بود، نهفتهاش میدارد؛ ولی منافق هرچه به زبانش آيد، میگويد؛ نمىفهمد چه سخنى براى او سودمند است و كدام گفتار براى او زيانآور.» نهج البلاغه، خطبه 176.
35. «أَخْلِصْ لِلَّهِ عَمَلَكَ وَ عِلْمَكَ وَ حُبَّكَ وَ بُغْضَكَ وَ أَخْذَكَ وَ تَرْكَكَ وَ كَلَامَكَ وَ صَمْتَك.»
36. «قال رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله): ثلاث یصفین ودّ المرء لاخیه المسلم: یلقاه بالبشر اذا لقیه، و یوسع له فی المجلس اذا جلس الیه، و یدعوه باحب الاسماء الیه.» کافی، ج 2، ص 643.
37. حجرات / 11.
38. ]وَ قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبيناً[؛ «و به بندگانم بگو: سخنى را كه نيكوتر است، بگويند؛ زيرا شيطان ميان آنان [به سبب سخنان زشت و بىمنطق] دشمنى و نزاع مىافكند؛ چراکه شيطان همواره براى انسان دشمنى آشكار است.» اسراء/ 53.
39. مائده / 91.
40. زناشویی درمانی، برنشتاین، ترجمه حمیدرضا سهرابی، خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1382ش، ص 161، به نقل از: خانواده در نگرش اسلام و روانشناسی، محمدرضا سالاريفر، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، 1384ش، ص125.
41. «من عرض لاخیه المسلم فی حدیثه فکانما خدش وجهه.» کافی، ج 2، ص 660.
42. رضایت زناشویی، عباس پسندیده، دارالحدیث، قم، 1391ش، ص 128؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: روانشناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی، مسعود آذربایجانی و دیگران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم، 1382ش، ص 39 به بعد.
43. ارشاد القلوب، دیلمی، نشر شریف رضی، قم، 1412ق، ج1، ص 115.
44. مستدرک الوسائل، محدث نوری، مؤسسه آلالبیت(علیهم السلام)، قم، 1408ق، ج 8، ص 321.
45. کافی، ج 2، ص 149.
46. همان.
47. همان.
48. همان.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان، شماره 206.