مدیری که رفتار و گفتارش هماهنگ نباشد،مدیر لایق نیست

شناسه نوشته : 20404

1395/11/10

تعداد بازدید : 446

مدیری که رفتار و گفتارش هماهنگ نباشد،مدیر لایق نیست
حضرت آیت الله جوادی آملی دامت برکاته در پیامی به سومین سمینار ملی نقشه جامع مدیریت اسلامی، فرمود: کاري که مردم را برنجاند، کاري که برخلاف هدف مردمي مردم باشد، با مديريت سازگار نيست. اگر مديري رفتار او با گفتار و نوشتار او هماهنگ نباشد، اين مدير لايق نيست، مديريت تنها برنامه‌ريزي نيست.

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی‏ جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِين‏ وَ الْأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين سِيَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِيَاء عَلَيْهِما آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه»

مقدم شما نخبگان، فرهيختگان، اساتيد بزرگوار حوزوي و دانشگاهي را گرامي مي ‌داريم. سعي بليغ شما در تدوين اين مديريت اسلامي و کوشش چندين ساله شما ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ مشکور وليّ عصر باشد، اخلاص عمل شما سرمايه دنيا و آخرت خواهد بود و اين همايش وزين هم در کنار مضجع ملکوتي ثامن الحجج علي بن موسي الرضا(عَلَيْهِ وَ عَلَيما ‏آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) مستقر است که از برکات آن مضجع ـ إِنشَاءَاللَّه ‏ـ همه کساني که با ايراد مقال يا ارائه مقالت، بر وزن علمي اين همايش افزودند و مي‌افزايند، ذات أقدس الهي به أحسن وجه بپذيرد!

مديريت، چند عنصر محوري دارد؛ يکي خود مدير، يکي حوزه اداره و يکي علل و اسبابي که با آن مي‌ خواهد به مديريت، سامان ببخشد؛ يعني انسان‌ شناسي و جهان‌ شناسي و رابطه بين انسان و جهان.

 مستحضر هستيد که ذات أقدس الهي جامعه را ستون دين مي‌دانند، اگر يک نظامي بخواهد مدير يک مملکت باشد، بايد بداند همان ‌طوري که نماز ستوني دارد، سياست‌ هاي ديني ستوني دارد. تعبير دين درباره نماز اين است که «الصَّلَاةُ عَمُودُ الدِّين»،[1] چون نماز را ستون دين مي‌ داند، هرگز در قرآن و امثال قرآن دستور نمي‌ دهد؛ نماز بخوانيد، چون ستون اقامه شدني است، نه خواندني. وجود مبارک علي بن ابي ‌طالب(عَلَيْهِ أَفْضَلُ صَلَوَاتِ الْمُصَلِّين‏) در آن عهدنامه معروف مالک اشتر که در نهج البلاغه آمده است، به مالک فرمود: مالک! «إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»؛[2] فرمود مالک! در سياست، در مديريت، در حکومت ديني، مردم ستون دين هستند؛ مبادا مردم را از مشورت، از رأي‌ گيري، از دخالت در نظر جدا کني! بدون ستون دين نمي ‌شود جامعه را مديريت کرد. کاري که مردم را برنجاند، کاري که برخلاف هدف مردمي مردم باشد، با مديريت سازگار نيست. اگر مديري رفتار او با گفتار و نوشتار او هماهنگ نباشد، اين مدير لايق نيست، مديريت تنها برنامه ‌ريزي نيست؛ هم جامعه را به عنوان ستون دين بشناسد، اگر نظام، نظام اسلامي است، چه اينکه هست، اگر امت، امت مسلمان است، چه اينکه هستند، بيان امير بنان و بيان اين است که فرمود: مالک! «إِنَّ» با جمله اسميه و «إِنَّ» شروع شد؛ «إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة» پس اولين سهم تعيين ‌کننده در مديريت، شناختن مردم است، حق مردم است، مال مردم است، آبروي مردم است، عِرض مردم است. ذرّه‌اي از کارهايي که با اين اصول هماهنگ نباشد، مديريت ديني نيست.

عنصر ديگر موجودات اين نظام هستي هستند، همه بنده خدا هستند، هيچ موجودي نيست که بنده خدا نباشد، همه تسبيح‌ گوي او هستند. اين مسبّحات الهي را در راه صحيح مصرف کنيد، بشناسيم که براي چه خلق شد و در همان راه صَرف بکنيد. بدانيم که آب و هوا براي چه خلق شد، نه هوا را آلوده کنيم و نه آب را، نه شئ ديگري را که به جامعه زيان ‌بار باشد.

بخش ديگر از مديريت آن است که ما در دنيا که زندگي مي ‌کنيم، اين چهار سوق، چهار سوق خطر و بلا است؛ انبيا و اولياي الهي از رهنمود وحي کمک گرفتند، يک نکته که تقريباً يا تحقيقاً فطري بشر بود، آن را امضا کردند؛ يک نكته اساسي ديگر که آن هم فطري بشر هست، مقبول بشر و دل‌ مايه بشر است؛ ولي مغفول هست، آن را اِحيا کردند و عَلني کردند. آن نکته ‌اي که همه ما مي‌ دانيم، اين است که از خطر بايد فرار کنيم، اين را صريحاً کليم حق صريحاً بيان کرد که من وقتي احساس خطر کردم، فرار کردم: ﴿فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُم‏﴾؛[3] اين يک حرف تازه ‌اي نيست که بشر نداند، اين تأييد فطرت بشر است که بشر خطرشناس است، يک؛ از خطر مي ‌گريزد، دو. اين خيلي مهم نيست! حرف مهم و نهايي را کسي گفت که خاتم انبيا(عَلَيْهِ آلَافُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء) بود، فرمود درست است که انسان بايد از خطر فرار کند، اين مبدأ است؛ اما به کجا برود؟! در سوره «ذاريات» فرمود: ﴿فَفِرُّوا إِلَي اللَّه‏﴾،[4] اگر به «الله» فرار کرديم، «الله»؛ يعني قانون الهي؛ يعني دين الهي؛ يعني فقه الهي؛ يعني حلال و حرام الهي؛ يعني حُسن و قبح الهي؛ يعني حق و باطل الهي؛ يعني صدق و کذب الهي؛ يعني خير و شر الهي، آنچه را شارع بيان کرد، اين باشد. پس اوّلي را که همه ما مي ‌دانيم و احساس هم مي‌ کنيم، کليم حق فرمود: ﴿فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُم‏﴾؛ اما کجا فرار کنيم؟! از گناه به چه فرار کنيم؟! از اختلاس و نجومي به چه فرار کنيم؟! از مال مردم‌ خوري که بدترين غدّه سرطان مديريت است، از رشوه به چه فرار کنيم؟!

 اين بيان نوراني قرآن کريم از رشوه به عنوان «سُحت» ياد مي ‌کند، «سُحت» مستحضر هستيد، تنها مال حرام را نمي ‌گويند «سُحت»، اين کريمه ‌اي که دارد: ﴿فَيُسْحِتَكُم﴾؛[5] يعني مال حرام، مال اختلاسي، مال ربا و مانند آن، پوست جامعه را مي ‌کَند؛ مي‌ گويند: «فَيُسْحِت الشَّجَر»؛ يعني پوست درخت را کَند. مديريت وقتي موفق است که آدم از خطر فرار کند؛ يعني از هر گناهي، از هر زشتي، از هر باطلي، از هر کذبي، از هر شرّي، از هر زشتي و پَلشتي؛ به جايي پناهنده بشود که معدن حق، معدن صدق، معدن خير، معدن زيبايي است، هم ﴿فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُم‏﴾، هم ﴿فَفِرُّوا إِلَي اللَّه‏﴾.

 در پايان عرضم اين نکته را از نهج البلاغه به عرض شما برسانم که در مديريت، تنها قدس و تقواي ظاهري کافي نيست، منطقه‌اي در عراق که هم‌ اکنون به صورت شهر درآمده، در عهد اميرمومنان(سَلامُ الله عَلَيْه) شايد به اين وسعت نبود، به نام منطقه هيت، با «هاء» هوز که در نهج البلاغه آمده است،[6] در بحبوحه قدرت اَموي که غارت‌ گري شروع مي‌ شد و يکصد سال قبل از نهج البلاغه، کتاب الغارات نوشته شده،[7] غارت‌ هايي که حکومت اَموي درباره حکومت علوي(سَلامُ الله عَلَيْه) داشت جمع شدند، ريختند اين هيت را غارت کردند و مسئول رسمي اين هيت، جناب کميل(رضوان الله تعالي عليه) بود. وجود مبارک اميرمومنان نامه براي او نوشت، اعتراض کرد که اين همه امکانات، من به تو دادم، تو نتوانستي حوزه رياست خود را، مسئوليت خود را اداره کني. برخي براي دعاي کميل خوب هستند، کميل را وجود مبارک امير فرمود؛ تو مدير نيستي!

 پس اداره چيزي است، تدبير چيزي است، مدير چيزي است و عناصر محوري او هم شناخت انسان است، شناخت جهان است، شناخته جامعه است، مردم را ستون دين دانستن است، به جاي مردم تصميم نگرفتن است، حقوق مردم را اَدا کردن است و خودشناسي و تعريف خود است که خود را معرّفي کند که آيا مي ‌تواند هيت را اداره کند يا فقط بايد دعاي کميل ياد بگيرد!؟ آن کسي که همه اين شرايط را دارد، او مي ‌تواند مدير خوبي باشد، چه اينکه وجود مبارک حضرت امير چنين بود. ما در کشور مديران فراواني داريم، مديران لايقي داريم، از همه اينها حق ‌شناسي مي‌ کنيم و از همه شما اساتيد بزرگوار و نخبگان و فرهيختگان؛ حوزوي و دانشگاهي که رنج بليغي را تحمل فرموديد، در تدوين اين نقشه جامع و سعي سازنده‌اي را اِعمال کرديد و مي‌ کنيد، حق‌ شناسي مي‌کنيم!

از ذات أقدس الهي مسئلت مي‌ کنيم که به شما سعادت و سيادت دنيا و آخرت، مرحمت بفرمايد!

نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملت و مملکت ما را، در سايه امام زمان، حفظ بفرمايد!

خطرات سلفي و تکفيري و داعشي و آل‌سعود را به استکبار و صهيونيسم، برگرداند!

اين کشور وليّ عصر را، تا ظهور آن حضرت، از هر خطري محافظت بفرمايد!

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه»

[1].المحاسن، ج‏1، ص44.

[2].نهج البلاغة (للصبحي صالح)، نامه53.

[3].سوره شعرا، آيه21.

[4].سوره ذاريات، آيه50.

[5].سوره طه، آيه61.

[6].نهج البلاغة (للصبحي صالح)، نامه61.

[7].الغارات (ط ـ القديمة)، ج‏2، ص320.

 

منبع: خبرگزاری رسا- 09/11/1395